انگار مادران بسیاری از من
زلف آشفته
دستهای کودکان شان را
در کنار رودخانه های تو دفن کرده اند
ونگار
تمام سرخسهای جنگل تو
دستهای کودکان مردهی من اند
انگشتی
به انگشتی
- براش
همونجا که دفن بود
شیر ریختم
بچه تشنه است
بچه
حتی اگه مرده
تشنه است
- وقتی مرد
سرد بود
برف نشسته بود روی پلکهاش
وقتی مرد
به زور گفتن مرده
به زور دفنش کردن
انگار
شهری هستم
از مادران چاق
که از سینههایشان
به جویبارهای تو
وصل اند
[+] --------------------------------- 
[0]