لباس سبزش را پوشید
و به دشت شمشیرها رفت
- حاضری؟
پنج مین دیگه
الان نه
صب کن خوب
و زلف های روی پیشانی را
پس زد
- کاپشن بپوش
توی کربلا باران میبارد
لباس سبزش را پوشید
و شمشیرش را برداشت
سوار شد
و در میان دشت شمشیرها گم شد
- بی شرفا
سربازا
هر جا بری واستادن
قیافه ها تابلو
پول می خوان
قشنگ معلوم ه
همهاشون گیر پول ان
شب تشنه
شمر بود و گریه می کرد
[+] --------------------------------- 
[0]