مرگ را
توی کوچه دیدم
بی توجه و
بدو می رفت
هر چه صدا کردم
سر بر نمیگردادند
هر چه می دویدم
- هه
تخیل شاعر
هه
مرتیکهی خیالاتی
هه
دیوانهی خوشگل -
نه می رسیدم
نه میشنید
گلویم
از تشانگانی و
ویرانگانگی
میسوخت
دستهام بر زمین کشیده میشد
پشت دستهام
خراشیده میشد
مرگ
می دوید وبال می زد
به سوی کوهها
و من حتی
برای
ادای پر زدن
پا نداشتم
[+] --------------------------------- 
[0]