عشق در رباطهای تلخ صلیبی
آنقدر
غم زمانه خوردم
آن قدر
فراق یارم کشیده شد
آنقدر
صلیبهای پاره
کشیده شد از من
آن قدر در رثای پای نداشته
توی زمین
فریاد کشیدم
آنقدر
جامهای جهانی
از من
فرانسه شد که
انگاری
انگاری که رفته بوده از من
لاغر و زیبا بر گشته
دستهای لاغرش را کلاف کرده بر من
مرا مکیده از لب
مرا بر همان تپه ی ترسناک
که دوست داشته ام
مرطوب و منتظر
از صلیبهای پاره ام
کلیسا کرده
انگار
به انتهای خودم رسیده باشم
به لحظه ی خالق
به چارراه بیچاره ی وصال
علینا
الا عبادالله
و یقین لحظه ی ساکت...
سلامم کن
[+] --------------------------------- 
[0]