برف می بارد
و مردم جهان
در اتوبوس اند
خودم خندان
روزنامه را از دکه برمیدارم
تمام روزنامه فروشهای جهان
خندان
در اتوبوس اند
دستهام را
فوت میکنم
با خودم میگویم
"کاش قهوه بود"
ولی مرد قهوفروش
خندان در اتوبوس است
و با خودم میگویم
"تنها نبودم کاش"
و تمام زنان جهان خندان در اتوبوس اند
میشاشم در سن
و اتوبوسی میگذرد بر پل
با نور و
خنده ها و
مردمها
[+] --------------------------------- 
[0]