و علی
لای تافتون
نان
به خانه ی مردم برد
و گوشه ی ردای ابن ملجم را
روی شمشیر زهردار کشید
با دقت
میزان زهر را
روی شمشیرهای دشمن چک کرد
بعد رفت
توی مسجد کوفه
درباره ی حقوق مردم
کنفرانس داد
برای کمیل نامه نوشت
و روی نامه
مهر موم دار گذاشت
دربارهی یزید
با حسین حرف زد
بدون اسب
پیاده رفت چاه
و توی چاه
خدا ایستاده بود
با لبخند هندوانه دارش
و پیشانی بلندش
و مکهای که درش
هزار کربلا بود
صبح
به ساعت علی
۳ شب بود
ماه
توی کوچههای کوفه میتابید
[+] --------------------------------- 
[0]