Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 

 آرام روی یک سنگی نشست گفت "هنوز می نویسی" کفته بودم قبلن که نوشتن مثل سنگ‌‌تراشی بیچوارگی است یک طوری یا حتی ساده تر بیچارگی‌طور است از کوه هم که پرت می‌کند آدم خودش را هنوز می‌نویسد توی راه زمین خوردن درباره ی رد شدن کوه از کنارش می نویسد درباره ی ترس‌ش از سنگ‌های ته دره می نویسد راجع به مردن می‌نویسد درباره‌ی فرو‌رفتن توی نادانی لطیفی که نمی دانی درباره‌ی لحظه لحظه ی مردن می نویسد. درباره ی خیلی از چیزهای دیگر که ربطی ندارد و نمی شود گفت یعنی می‌شود گفت ولی مردم تاب شنیدن‌ش را ندارند.
آرام روی یک سنگی نشست گفت "دل‌ت تنگ بود نه؟" دل‌م تنگ بود واقعن دل‌م برای خودم به حالت واله تنگ بودمی‌خواستم برگردد و می‌دانستم بر‌می‌گردد قرار بود برگردد. رفتنی نیست فرهاد مثل بیستون که همیشه می‌ماند.
گفتم "از شیرین خبر داری؟" گفت "فرهاد قهرمان شده من قهرمان ام" فکر شخصیت های فرعی داستان نباش

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM