و جغدی
توی چشمهای من
آرام
به تک تک شاخه های تو مشکوک است
به ظرافت خشک و بی دلیل انگشتهات
به لحظه در
لحظه ی بوسه
به سنجاب های ظاهرن آرام
در لانه
به گسیل موشهای چارهای جز دویدن ندارنده
خشخش پرندههای سینه هایت
میان بندهای گستاخ خاکستری
و بوی آتش و خاکستر
از شکاف جلافت هات
توی چشمهای من جغدی
به تکتک تو مشکوک است
به عبور هر هزارپات از میان برگهای زرد
و غریو برخاستن موهایت از سرما
به وقت های زیبایی از شب
که شادمان
بر کوه
با هیچ کس نبودگی را زوزه میکشی
و توی چشمهای من جغدی
فروتنانه
پژمردن زیبای من را نگاه میکند
عینک گرد می زند
روزنامه می خواند
و پلک می زند
و پلک می زند
[+] ---------------------------------
[0]