حیرانی
دارد
ویرانی را
چنگ می زند
- باور نمی کنم
سبیل تو را
چای خوردن تو را
جهان طبیعی نیست
حالا که مرده ای
مردها برای آتش نرفتند
مرد
مثل گرگ
دشمن گرماست
- شاید هنوز زنده اند نه؟
ممکن است هنوز
زنده باشند
ممکن است آن پایین
چای و سماور گذاشته باشند
دستهای زفت شان را
به هم کشیده باشند
نفس کشیده باشند
گریه کرده باشند
نه؟
هنوز ممکن است گریه کرده باشند
- باور نمی کنم
من تهرانام
قهرمان زرد پوش دونده
مرد تبردار
مرد
تا تبر داشته باشد نمی میرد
- خدایا
نذر می کنم
اگر زنده بود
اگر توانسته بود
هزار سال
با گلوی فشرده زنده بماند
اگر بیدار شد هنوز
چشمهای سوزانیده اش می دید
نذر می کنم
دوباره چادر می پوشم
شمع می گذارم براش
باز
دست از آواز و
گریه بر می دارم
گرگ ها
مثل ارواح مست
دور آتش ها
گشت و دایره می گیرند
آتش
صبورانه
مست از
خاکستر و
تبرها و
گریه ها و
مردهاست
[+] --------------------------------- 
[0]