من
مثل قدیم زیبا نیستم
عمیق و تلخ
تو رفته دور چشمهام
وبند زیبای ام
کمرگا گاهام
حریر صورتی رنگ فشن
پر از خاطرات مردهای قبیح و غریبه است
پر از صدای تق تق شمشیر
و تک و تک آین آبباز قدیمی حوض
افزایش آب از میزان لازم
و غلطش آب سرد در میان حوض
و تق تق شادمان تنها بر هم
در اتاق های همسایه
که سکس شان عادی است
ارکشن شان عادی است
لذتشان عادی است
و داغی دردناک این همه شمع
گریه های بی تاب عذاب
عذاب قطره هایی که
همه جا
توی رختخواب
سفت و خشک می شوند
که روی همه جا
روی ظرف ها و میز
مصر
باقی می مانند
یاد این
یاد این همه مردهای دوان دوان روی تخته های چوبی
یاد این کفش های کوچک چوبی
مقصران خشم خوی هفت به قبل
بچه های شرمگین بعد از شام
تمام خاطرات تلخ مردهایی که
گایی
لااقل یک لحظه
برداشتن تکه های هشت پا
توی برگهای تکراری
از تنام
شادمانشان کرده
یاد مردهای عرق کرده ی خسته
یاد مردهای نقاش هرگز نمان نیمه شاعر عاشق پیشه
دردی نشکسته
نگفته تق
و ذلیل
و مصر
توی انگشت های فریبای من مانده است
[+] --------------------------------- 
[0]