من عاشق ات نیستم
شبها
خواب پایین کشیدنت را
و کردنت را
خواب بیمار بوسیدنت را
لنگهای انداخته روی هم را نمی بینم
ارتباط روشنفکرانه
و بی نهایت همیشه تشنه بودن
آرزوی من است
دیگر
چیزی نمی خواهم ازتو
از دنیا
و جهان زیبا
برای من کافی است
من کلن
از جهان زیبا
کافی هستم
- سایه ام
سرم را گذاشت روی انگشتهای استخوانیش
لنگهاش را
زیر خود جمع کرد از سرما
و در انتظار برف ماند
[+] --------------------------------- 
[0]