پاییز آمد
و بر کف دستم نوشت مرگ
و من
به قیژ افتادن دستهام نگهیدم
به چشم های پلاکیده
به دور شدن پاییز
در کون و
در عضلات و در اندام
پاییز آمد
با مردهای تکیه به دیوار سیگاریش
با سیاهی چشم ها
سیاهی دور چشم هاش
میان وعده های گیاهیاش
و خاطراتی از قدیم زنانش
پاییز آمد
عینک زد
دست زیر چانه ی مردم زد
و بر کف دستهای مردم
نوشت نوشت نوشت
تا شانه
توی طوفان برگهای زرد
من
توی سیلاب ابرهای نباریده
[+] --------------------------------- 
[0]