آتش بسته در آتش
و خاکستری به خاکستر
گرگی که انگار
گوسفندی را
از گلو دزدیده
و در دویدن به خانه مدام
از گرگ به گوسفند
واز گوسفند به گرگ
تکرار می شود
از گلوبریده به قصاب
از آکل تا چاقو
و هر چه از او مانده
lazje خون در شقیقه هاست
سیاه ماری از رگ ها
قلب گوسفند را
تلمبه زده
توی چشم های گرگ
جادوگری برهنه می خندد
طلسمی
بسته در گلوی گوسفند
مثل اختاپوس
در گلوی شاه گرگ ها
لخته گردیده
[+] --------------------------------- 
[0]