حرف هایی در دور
بین دستهای من
و لاغر توست
حرف هایی در دور
دور ناامیدی من می گردد
قطعه های جا به جایی
هر شب
برنامه دارد از من با تو
و تکه های خفیفی
شعله می کشد
می تپد و آرام می شود
زنان زیبایی از تو
شب ها
پیراهن سرکش را
رها کرده با من می خوابند
چشمهای ترسناک دانایی
من را
قلاده قلاده
به حیاط خانه می برد
دلم دیگر
دل ناتوانم دیگر
از تمام خرگوش ها خالی است
[+] --------------------------------- 
[0]