مرگ آمده بود مهمانی
ناهار خورده بود با ما
از غذای مامان پز
و چون دستهاش تکیده بود
خیلی از اوقات
ما براش لقمه گرفتیم
و دستهاش هر بار
توی بشقاب چینی
تک تک صدا می داد
مثل گربه ها
توی افتاب تابستان می خوابید
گاه گاه
جور خشکی
سرفه و تف می کرد
و پوستهای چسبیده
به استخوانهایش را
از خودش می کند
مرگ آمده بود مهمانی
و دیگر شببیه مهمان نبود
[+] --------------------------------- 
[0]