نزدیک های صبح
مردان لاغری
از ورای درخت و رودخانه
برانداز کردند
دشتی که می تپیده
و خورشیدی که می تپیده را
و هم را
یکی یکی
به اسمهای کوچک صدا زدند
نزدیک های صبح مردا ن لاغری
هوای مرطوب جنگل را
خس خس کردند
سرفه کردند
اندوهگین شدند
و تنها
با چشمهای گنده ی مرطوب
جهان را دیدند
[+] --------------------------------- 
[0]