مشکل از کامیون نیس
مرگ اما نالان
با هق هقی غایی
پاکشان رفته از کوچه
دست بچه ها را گرفته
برده با خود
ناز زن ها را کشیده
برده با خود
مردها را وعده داده برده با خود
و در سکوت
از بوی نبودن مردم
و از بوی ترس زنده ها از مرگ
کیف کرده است
مرگ
گریه کرده است
گریسته است
توی دستهای خود
و نه بر شانه ی کسی
[+] --------------------------------- 
[0]