خفیف و
بد حال و
کون بزرگ و
رنگارنگ
مادر من
اصرار دارد که
مامان نیست
توله ندارد
"تو هم
یکی مثل الباقی گوسفندها"
مامان می گوید
"کمی خاکستری تر
کمی غمگین تر
بی سوادتر از بقیه
مثلن
یکی
از همین گوسفندهام
دکترای شادمان فلسفه دارد
یا آن یکی رفقام
از فلوبر کتاب ترجمه کرده
تمام پشم هاش
از بهترین علف های دنیا سبز است
اگر بدانی من
بدانی من
از کدام گله ها
چه بزهای ریش دار
پاره کرده ام
کجا رفتی باز؟
خودت را کجا کثیف کرده ای؟
توی برفها نرو
امشب هم
چون هوا سرد است
توی برفها تنها می خوابی"
ماه می آید شبها بر کوه
و در خواب گرگ ها
فریاد می کشد
[+] --------------------------------- 
[0]