بچه را
همینطوری که
خون ریخته می از گوشاش
دوان دوان
از توی راهرو
به مستراح برده اند
خانه را سکوتی
اندوهگین گرفته بود
- همه ی دواهایش راخورده؟
چرا زمین خورد باز؟
مردهای روی پله
رانهای مادری هراسان را
اهسته
مرور می کنند
دکترش گفته می میرد
بچه
سرگرم خون کم رنگ توی کاشی هاست
ردی از سرخ
با رد دیگری از سرخ
شبیه چیزهای اصلن ندیده است
[+] --------------------------------- 
[0]