گلوله خورده است
و بر تن اش جای آرواره های سگ دارد
و خون شور مرغ های مردم
در دهان اش
چسبیده
پر دارد بر پوزه
- و هنوزم رو پام
هنوز این ستبر سینه می لرزه
زور دارن پنجولام
گرگ از عابر نمی ترسه
دور واس مرد دیوونه
دور واس
- وقتی اولش واستادی تو برف
همه چی کول ه
چکمه هات کار می کنند
دستات گرمه
احساس می کنی
چقد گرمه
کاشکی اصلن
کت نپوشیده بودم
اما
برف ذره ذره توی مرد ایستاده
وارد می شه
آروم
خیس و کرخ می شی
با خودت می گی هی
صب کی میشه؟
برا چی اصلن
من اینجا برا چی
واستاده بودم؟
و زخم گرگ به برف
و سرما به مرد
و مرد دیوانه
به جنگل گرگا
نزد و نزدیک تر می شد
[+] --------------------------------- 
[0]