جیلای زنده در مادر میدان
یک تفاوت مشخصی
بین ماه بی لباس
بین گرگ صورتی رنگ
با گرگ های دیگر هست
و آن ردیف تق تق هراسان سرپایی
روی تخته های ایوان نیست
و آن
داستان شمشیرهای هدیه گرفته
از مرده های مردم نیست
و حتمن
صورتی رنگ در
گوشه ی چشمها هم نیست
و او
که زوزه نمی داند
نگهبان خوبی هم نیست
و بر تن هر کسی رد ناخنش خونی است
با گامهای سرد الان
بدون تق تق
و حتی جوراب
روی ایوان رفته
و بی مبالاتانه
کیمونوی سرخ لغزانش را پوشیده
- بعضی از زنها1
لباس پوشیدن نمی دانند
لباسها
همیشه بر تن برخی زن ها
لغزان می مانند -
رفته رو ایوان
و رفتن شمشیر
را
قاچ گردیدن صورتی و سفید را
و جهاش خون
از سرخ رگ غمگین را
و لت بی اراده ی دستهای سفید
و تاپ افتادن مردهای چاق بر کاشی را
نگاه کرده با افسوس
و در جواب خرخر از گلوی پاره
واه اندوهگین کشیده است
گرگ
خش کشیده است خودش را
به دیوارها
و مردهای منتظر در
اتاق را
دیوانه کرده است
- سکوت
هراسان تر از صدای جیغ زنهاست
در سکوت
خارج از صدای داوم تق تق
زن های بسیاری
گرگ های بسیاری
شب های بسیاری
کمربندش را بد می بندد
و تمام نلغزیدن لباس قرمز از کمربند است
هول
لباسش را
می چپاند در هم
و هول
اشک
می چکد
از تمام شمع های جهان
بر گرگ
[+] --------------------------------- 
[0]