در بین این همه
چیزهای دنیا که اسمش را می دانم
تنها تویی
که غمگین و مست و دوری
تویی
که من
از نورافکن ات کورم
تویی که اسمت را
در گریبان ام می جورم
با تو
تنها تو
می دوم به سوی جنگل
و وقتی که با من
از من
به سوی قصرت گریختی
تنها من
من تنها
تنها من
من ام که ازتعویذهای آویخته ی تنها
به یاد تو
برای ظهر زمستانیم
شب و
مرداد و
شهریور می سازم
[+] --------------------------------- 
[0]