شانه هاید
.
نمازش را تا ته خواند
و اشک چشمهاش را
با شانه های من
پاک کرد
بعد از من پرسید
"جهان قشنگ بود
پرنده داشت
معجزات بسیاری
کاملن ممکن بود
من لباسهای زیبایم را می پوشیدم
و دلم برای نماز
تعقیبات کامل داشت
تازه ریش داشتم
و تازه مد نبود ریش
و تازه زن نداشتم
احتلام نداشتم
و جهان برایم بی نهایت زیبا بود"
و گفت
"یادش بخیر
چقدر شانه های ات زیبا بود
چقدر من شبها
روی شانه های ات
گریه می کردم"
و گفت
"حالت را ندارم دیگر
جهانم عوض شده
و معنی ندارد
که آدم
بدون ارتباط آنطوری
- که من آمادگی ندارم
گرچه تو
آدم خوبی هستی -
سرش را
روی شانه های ات بگذارد"
نوار هایده گذاشت
درباره ی دوا و مستی و اینها
و هر وقتی رفت
صداش هنوز
از توی کوچه می آمد
[+] --------------------------------- 
[0]