جور صاف و ثابتی غمگین ام
مثل خط بیمار افق
در غروب های جمعه بعد از ظهر
و ناتوان ام از
بیان غمگنانگی
وگرنه می گفتم
چاپ می کردم و تیراژ داشت
کتاب فروش های انقلاب و
منتقدهای روزنامه و
منصفین ارشاد و
مردم کتاب خوان پرفسور
که همه اشان از ریش
قاطع و شبیه براهنی هستند
همه
خیلی گریه می کردند
و کتاب من
به سبدهای غذایی خانوار ها
اضافه می شد
با بیان غمگینی
جور سنگین و
دیوانه ای غم دارم
مثل پالیکار
با بار بزرگ هندوانه
هندوانه ی سفید تلخ
با غمی هندوانه ای
که قاچ نمی شود
فهمیده نمی شود
و فقط
چروکیده و
برده می گردد
[+] --------------------------------- 
[0]