و ماده گرگ
روی تپه ها
زوزه می کشد
از سینه های نوک تیزش
و از استخوان برجسته ی کنار پهلوهاش
- باید آنجا باشی
باید حتمن آنجا باشی
می
می خواهد
پاره ات کند
قول داده از
از گلو بگیرد
و در سکوت
هوا را
و خون را
بگیرد از تو را
تا بمیری
گرگ
راه نجات گوسفندها از قصابی است
گرگ
گوسفندها را
رستگار می کند
شب میل گریه داشت
روز سرد بود
گوسفندها نمی دوند
گوسفند ها فقط
گاهی
گم شوند می
گاهی
در غروب های
های های
[+] --------------------------------- 
[0]