لیویولیاله مانتی سانتال
سیده تر
از گربه های کوچه
زور مم باران
سیده تر ترین و
پلاسیده
دخترک رد شد از کوچی
صورتی های اسمش تیک
چس روبای لبهایش بیده
ردان زدان
و غمی
بنفش رنگ دردناک کمی
لای هیکلاتش بود
در دوسوی پیچیده ی شکلاتش
در کبودی روی دنده هاش
و
سوراخ های صورتی
عورتی رنگش
گذشته بود از کوچه
- زیاد خودش را می شست همیشه مدام زیادخودش را می شست
و تنش همیشه
بوی گس می داد
و روی بازوهاش
سیخ سیخ داشت
بسکه پشمالو بود
- ساعت هفت آمد گفت خسته است و درد می کند و حال ماچ و foreplay نداشت گفت تف بزن کمی زود تمام ام کن و من فکر آبروی من بودم مش کرده بود و مش زبر کرده بود گیسوانش را شورتش را همراه شلوارش در آوردم
بیده تر
حالا خوا
عبز تر از رنگ سین
پشت دندان هام
من
به عفریته ای که درمن بود
واقف بود
[+] --------------------------------- 
[0]