سکوت
مطلقن سکوت
هیولای چاق پاره پاره ی سکوت
به چشمهای ترسیده ام نگاه می کند
و دستهای لاغرش را دراز می کند
و چرق های آتش را
با نگاه خاکستری رنگش
می پاید
و چیزی نمی گوید هرگز
زیرا گفتن
حد فاصل گرگ تا
پوستین غمزده است
می گوید
و در سکوت
مطلقن سکوت
عابر بیچاره
یخ می زند
توی استوا کم کم
[+] --------------------------------- 
[0]