تمارین (مروارید/عق/قوری)
توی جوب
عق زد مروارید
و توی کاشی حمام
و روی سفره
عق زد مروارید
و لذت عق
ذره ذره آمد از تنش بالا...
و عق زد مروارید
و یاد بچه از نو افتاد
یاد توده ای درش
که گرم گشته بوده کم کم
جمع گشته بوده کم کم
و مثل لردی قرمز
تلخ کرده بوده پیراهن اش را
و مست کرده بوده او را از چشم
و عق زد مروارید
و از بوی ترش خودش پر شد
- " درست مثل وقتی که پایینش بودم
جان آدم ازش پر می شد
احساس می کردی
توی توالتی
و فکر می کردی
تا ابد باید
توی گرمی همین توالت ماند"
و عق زد مروارید
و صبر کرد ترک با لذت
عین قوری گرم
پخش شود در تمام چینی هاش
[+] --------------------------------- 
[0]