تمارین (موازی/لیلا/چادر)
لیلایی در تو
دارالمجانین من را
آواز داده است
برف می بارد
مثل تمام داستان های عشقی دنیا
و قیافه ی من
مفلوکانه
پشت پنجره های یخزده دارد
سعی می کند برات
ژیواگو باشد
با عضلات پیچیده در هم
شریان جفت
موازی آبی و قرمز
و بوی تلخ راشین بودن
که بین کافی و
محبت ناکافی
سرگردان است
لیلایی در تو
دارالمجانین من را
فریاد می زند
مثل زنی که در چادر
برهنه خوابیده طور جور
که خرسهای گرسنه ی
توی دشت را
[+] --------------------------------- 
[0]