تمارین (آسید مرتضی/کفن/رطوبت)
مرده های کویر
مرده های رطوبت ندیده
مرده های استخوان شده
کفن نپوسیده
کپیده اند لای شن
و با چشم های باز
نگاه می کنند
آسمان را
- آسید مرتضای حنانه اینها گفته
"مرده را امشب حتمن
توی خاک بگذاریم"
و من فقط گفتم
چشم هی بسته اش را نگاه کردم
و دماغ پر از پنبه اش را
گفتم
"دست می شود زد آیا به مرده؟
لاغریهای مرده را آیا؟
می شود لمس کرد امشب؟"
دخترک حیف بوده مرده
حالا پیر
دخترک
با دستهای لاغر ترک خورده اش
واقعن حیف بود مرده....
تمام مرده ها
تمام مرده های کویر
زیر خاک
شب
چشمهایشان را گشاد می کنند
زمین
نفس می کشد شبها
از وقتی تو مرده ای
[+] --------------------------------- 
[0]