از نامه های بیست برای سیندرلا
یادت باشد
لعنتی بودی
و عرق هایت را
توی سوراخ حمام ها خالی
و مستهای کوچه را تشنه
رها کردی
یادت باشد
بیست دقیقه تمام من
جز ملافه های تمیز
چیزی برای بوییدن نداشتم
و تو
در تمام آن وقتهای سخت
مثل دژخیمی لخت
آرزوهای من را
با صابون
از سفیدی شورتت می شستی
یادت باشد
این همه آفتاب بود
و تو
عین جنده ها
از سایه ها رفتی تا
عرق نکنی
خبر دارم
یادت باشد
صابونی و
لعنتی بودی
معفن و
باطل
و تا تف ات نزدم
تمام جاهابت
هنوز
غیر قابل خوردن بود
[+] --------------------------------- 
[0]