تمارین (ماركو پولو/ذوزنقه/شیر)
مارکو
مارکو
صدای شب را شنیده ای مارکو؟
شرق دارد از شیرهاش
که منقرضش شده اند
و از عمود بر
عرشه های ذوزنقه های کشتی هاش
صدا می کند تو را دارد
دریا گرفته ای؟
زن گرفته ای؟
کجا رفته ای مارکو؟
جنده های دربار
تو را
میسد کرده اند مارکو
و عموهابت
و بابایت
عرق خورده اند
و مست
توی کوچه افتاده اند مارکو
سیسیل
مگر چه دارد که شانگهای نداشت؟
کرمان
از کرملین
مگر
چه کم دارد؟
بیا مارکو
چین
دیوارهای بلندش را
مثل ران های فاحشه ای چاق
برای خش خش ریش نیم تراشیده ات
گشوده است
"عقیق سرخی به من داد
و شال سیاه
و بوری های من را
به سمت سیاه غمگین هایش
شانه کرد باد"
[+] --------------------------------- 
[0]