ببین
ما با هم تفاهم کامل داریم
من
شاعری بعضن
درونگرا هستم
و سینه های تو هم
نوکش
غمگین و رو به تو ست
و چیزی در تو انشالله
اگر خیال عامی نباشد
و ترسیم بیخود نکرده باشد
توی خواب های من از خود
احتمالن
کمی
داناست
و من بی دریغ
مثل رودخانه ها
مردی احمق هستم
و تازه پاهات کوچک اند
و در دهان من جا خواهد شد
می شود مرا
مثل بچه ها و رودخانه ها
پای تخت بخوابانی
و پات را
مثل بچه ها و رودخانه ها
توی آب بگردانی
غروب شویم با هم
خورشید بیاد غروب کند در من مثلن طوری
و ما
با هم
ارتباط جامعی باشیم
تو هم مثلن
"غم سنگینت، تلخی ساقه ی علفی که به دندان می فشری. " و اینها باشی
و من هم که آن پایین رودخانه و ماهی واینها باشم
بعدش
"به خیال سست یکی تلنگر"
رودخانه آشوب شود
تمساح بیاید
گاز گاز بگیرد تو را
وقتی خوابی
[+] --------------------------------- 
[0]