بی تاب کلماتی مبهم بودن
بی تاب تورهای سفید ظریفی
که پیراهن سفید ساده را
عطری تازه می بخشد
داستان کوتاهی
که مرد بی تابی را
می خواباند
و یا چند دلنگ تخمی کوچک
که با غرور
بین باخ
و رودخانه های پایین تپه
ایستاده اند
- ببخشید آقا
من شعر کوچکی داشتم
همه گفته اند خوب بوده
تحت تهثیر گذاشته دنیا را
ولی رها شده در آب باران رفته
راستش دلیل ول کردنش این بود که کاغذها
جیب شلوار جین را
آزار می دهند
راستش آقا آقا
چیزی از من در دریا
احتمالن در دریا رفته
ببخشید آقا
اسم من ها را
در کتاب کلاس پنجم بنویسید
تازه بالغ
و بی تاب کلماتی بودن
که مثل زنهای لخت چاق همسایه
دیگر
به رویای تو
برنخواهد گشت
[+] --------------------------------- 
[0]