عین کپه ای برف
دستهاش را
و من کپه ی برفش را
براش
روشن کردم
آهو پرید از توی دستهاش
خرگوشهای زیادی
خوابید توی دستهاش
و گرگ های تشنه ی بسیاری
از فراز دستهاش
زوزه کشیدند
عین کپه ای برف
دستهاش را
و من
مثل قطب
یله دادم به گونه های در انقراضم
و نگاه ناامید خوشبختم را
به جفت وال هاش دوختم
که لای موج هام
غلت می زنند
عین کپه ای برف
دستهاش را
و من
غلت زدم روی برف
توی برف سینه پهلو کردم
تب کردم بر برف
و توی برف
رستگار شدم
[+] --------------------------------- 
[0]