مثل حوضی آبی
خسته از تمام برگهاش
که آب هاش
ابر بالای خانه است
و دیگر
برای بچه های تشنه
فواره ای ندارد
آخرش برای همیشه گم خواهم شد
و افسوس مردم
مثل زنهای لنگه جوراب گم کرده
در جستجوی من
خانه را
از تشنگی پر خواهد کرد
می دانم
می دانم
می دانم
من هم
آخرش
گم خواهم شد
و توی تنهایی
با چشمهای بسته ی جورابی
تلاش بی امان دنیا را
نگاه خواهم کرد
به تاریکی تکیه خواهم داد
و خاطرات تلخ ام را
توی آرامش
مرور خواهم کرد
[+] --------------------------------- 
[0]