تمارین(میلکا milka/پنگوئن/خط)
اگر بچه دار می شدیم
بچه ات
حتمن
در خیابان می ماند
چتر می خرید
و عینهو اسوالد
تشنه و پنگوئن می شد
اگر بچه دار می شدیم
بچه مان قانع بود
در همان فاضلاب ها
بی مادر می ماند
و برای خودش آرام
رابین و بت من می کشت
بچه ات حتمن
زود می فهمید
سینه ها
و تمام میلکهات مال من است
و خط روی پهلوهات
جای دردناک تنگی شلوار
و تکه ی دردناک روی مچهایت
و تلخی گوشه های چشمهات مال من است
بچه خوب می فهمید
بابایش
که مثل یک پیچک سمی
دور مادر مهربانش پیچیده
و دارد دا
از تمام رگهایش می نوشد
صاحب صاحب صاحب
اینچ اینچ مامان است
مزاحم نمی شد بچه
زر نمی زد بچه
بچه ی من فهمیده است
بچه ی من
حتمن
بچه ای فهمیده است
[+] --------------------------------- 
[0]