غم
درخت می شود
ریشه می کند را
میان سنگها
و سبز می شود کناره ی چشمهاش
و هر چه آدم
نگوید یا
بگو
ید یا
کافی نیست
غم
تباه می کند جور خوبی
روی هره می نشیند
و لای لای
تکان می دهد
پای برهنه اش را
غم
نه می گوید
نه می شنود
نه
برای خودش تنها می ماند
ایستاده می ماند
و بعد آخر شعر
تا مدتها
زنده می ماند
[+] --------------------------------- 
[0]