فرهادگر سوارکردن سر میدان با وانت
برای من
کلنگ
به دیوارها بزنید
فر های ددیوانه هاویه در جانوان عزیزم
عطش
هم را
توی بادیه ها
استامبولی کنید
و طوشت طوشت
سرخ انار
در دردومند جانم بشکانید
مثل سی گوان بی دلیل شکنج دار شیرین ها
که صخره صخره در من شکسته اند
مثل خسرو که ببر بود
ماه دید
پرت شد
و مرد
براومای من
دداستان تازه بساززید نظامی ها
تکه تکه تت کنید من مرا و از من باز
آوازهای تازه بساززید
که من
هر چه تیشه توی ریشه و
توی فرق می زنم
خون نمی آید
و اینهمه
ریخته خونتا در میان جام ها
نان نمی شود مرا
آجر نمی شود
اصلن
برای من
اصلن
آتش گرفته ها
من را
شیپورزن را
کلک کنید
لباس پاره بپوششید و
من
علی دکل
شما ورا
از این جزیره
پپارو پپارو
سیراب
نجات خواهم داد
[+] ---------------------------------
[0]