مثل سایه آمده خانه
تکیه ها زده دیوار
سیگرت کرفته از توی سیگارهای بابا
و با شعله ی روشن
دود کرده توی خانه
و دود تلخ سیگارش را
یکی یکی توی صورت ما فوتانده
و آجر آجر
تکه های خانه را
کنده
با خود برده
خاکسترش را
در تمام ظرف های خانه ریخته
بر تمام ملافه رد انگشت گذاشته
و هر وقت کسی دنبالش کرده
نبوده انگاری
ولی من
ازپشت پرده
پای برهنه اش را دیدم
و چشمهاش را در آینه دیدم
و گیسهاش با باد
ازمقابل پنجره
رد می شد
باز هم
چار زانو
نشسته بر موکت
و مصر و مصرانه
زل
نگاه می کند من را
[+] --------------------------------- 
[0]