محبت
رفته بود از تو
و من
به گا رفته بودم
اواخر فصل چلچله بود
من برای التماس
حال کافی نداشتم
و شال کیری تو
هنوز
دور گردن من بود
احساس قوری شکسته بودن داشتم
احساس آی فونی ال سی دی شکسته
که فکر می کرد
بیشتر از دویست دلار
در گلوی زخمی غمگینش شکسته است
من احتیاج به تعمیر داشتم
به رها نشدن در کشو
فکر کرده بهم شده بودن
و گریه نکرده برام شده بودن
انتظار سیم کارت داشتم
و حسرت استفاده شدن من را
بی تاب کرده بود
مردم نگاهم می کردند
و فکر شکستن قوری
خانه را ابری می کرد
از همان ابرها که نمی بارید
محبت رفته بود از تو
محض دایرگی
و من مستقیم سیخ
در میان خود ایستاده بودم
[+] --------------------------------- 
[0]