مثل راننده ای که ذره ذره وجودش
از آرزوی برخورد با ریل های جاده
و میل تکه تکه شدن
لبریز است
مثل کشتی تنهایی
که موتورهای ترکیده اش
التماس فواره ی آب توی موتورخانه اش را دارند
مثل استارترک
که به انتهای چاله های فضایی رسیده باشد
جانم
پر از پرستارهای بی حال و غمگین است
که تخت های خالی را
برای حمل جسدهای ام
توی راهرو سفید طولانی
هول می دهند
[+] --------------------------------- 
[0]