یک جایی می روم ورزش کلن آدم های خوبی هستند هم مربی ها هم آنها که ورزش می کنند. یک محیطی تخمی بسیار رمانتیکی در جمع حاکم است ازآنها که آنقدر تخمی است که آدم را به احترام وادار می کند و حرکات روشنفکری آدم به نظرش جواد می رسد. یک نقاشی را چسبانده بودند به دیوار که یکی از بچه ها کشیده بود و دورش را گفتند یادگاری هر کس یک چیزی بنویسد. روی یک کاغذهای خوشگلی که شبیه قلب بود. کس شعری درباره ی چیزی. به من هم گیر دادند یک چیزی بنویسم نباید می نوشتم همیشه بهتر است برای مردم و برای خودم که ننویسم نوشتن من عین نیلوفر سمی است خوشگل است ولی کم کم ستونهای مردم را شل می کند و اینها نباید هیچ چیزی بنویسم
ولی نمی شود که. روی یک قلب کوچک کج و کوله نوشتم "به درک که هیچ چیزی بهتر نمی شود" این بالذاته خیلی امیدوار کننده است ولی بالباطن ستون های مردم را خراب می کند
[+] --------------------------------- 
[0]