همیشه حتی بوسیدنش کافی نیست
وحتی
در حد یک بوس صورتی رنگ رنگ پریده
در حدود تماسی خشک
با صدای جیر جیرپوست پوسته های لبها برهم
من را
تحویل نمی گیرد
همیشه حتی دیدنش کافی نیست
جویبار باریک ازشیار هاش حتی
تشنگی نگی نگی های آدم را
کافی نیست
همیشه همین شب کافی است
همین حالت ناطلوعی یخ بسته
رفتن مداوم یخ
ذره
ذره
توی جان سنگها
همین یخ بستن بی نور در شب کافی است
همیشه ولی
خیالی ناکافی
می خلد در خیال سنگ
مثل اینکه کثافت دائمن اینجاست
ولی به قدر کافی نیست
[+] --------------------------------- 
[0]