تمارین - خیار نهنگ حافظه
تلخ
تلخ
تلخ
عین خیار سبز
تف آلود و جوش جوش
با رشد بی دلیل رگ های صورتیش
در کناره ی چشم
و حرکت شفاف آوندهای بی دلیل
زیر پوست
و قلبکی آرام
که به اصرار دیگران تپیده
غمگین
گذشته بود
"اصرار کنند
می روم ساحل
آنجا
بین بیل ها و
توپ های کم باد و
بچه های دماغو
گندیده می شوم حتی
نگام کن
تمام خودم را
نهنگ را
لایه لایه از صورتی های پره پره را
می برم ساحل
هدیه می دهم به
تپه ای
آفتاب سوزانی
چیزی
و از لهیدن آنچه دنیا
توان هضمش را ندارد
برای خودم هم
GEM
و یا حتی
فرخنده خواهم شد
تو حالا ولی حالا
توی چشمم نگاه کن
نگاه ما نهنگ ها خیلی معنی دار است
ما نهنگ ها بالذاته
خیلی غمگینیم
منتهی گفته باشم
دماغ سوخته
چیزی از ماهی
دست تو
پیرمرد انتر نخواهم داد"
ماهی نگام نکرد
و من طور ضجه آوری فهمیدم
به قیمت سلامت کشتیم
توی حافظه ی دریا
جایی نخواهم داشت
[+] --------------------------------- 
[1]