کاشکی مرا
مرا کاشکی بمباران می کردی
باروت و فسفر و خوشه خوشه
کاشکی
جان قلمبه ام
مثل تاول شفافی
روی دست کودکی می ترکید
کاشکی اره می آوردی
قطعه ام می کردی
خرچگ میآوردی
بستری می کردی
تمام چیزهای دردناک را
قرمز و زرد و نرنجی
می زدی به من
و تن نحیف ام را
بر ملافه می گذاشتی
آن جور
وقت رفتنم بر دریا
دستهام صلیب بود
صدام می زدی
و قایق
شعله ور می شد از من
بر دریا
سوختن کاری تخمی است
اگر کسی برای دیدن نباشد
[+] --------------------------------- 
[0]