Living dead
و جنازه آزه ی مردی
با شانه های خونین بریده
توی درگاهت افتاده
مردها احمق اند
وگرنه از تمام زیرزمین هایت خط خون من
تا درب خانه است
مردها احمق اند
کسی جای دست خونین به دیوار
کسی فرق فانوس اشکسته از فریاد را
نمی داند
کسی از خودش نمی پرسد چرا تمام لامپهای خانه جدید اند
کار مردها زندگی است
رفقایت زبان مرده نمی دانند
- تصمیم اتو گرفتی علی؟
چه کار می کنی خونه رو آخر؟
کی می ری؟
مردها ابله اند
روح پر دار مردی که کشته ای
با شانه های خونین بریده
لامپ های خانه را عوض می کند هر روز
دور شانه هات ویز می کند
نگاه می کند هنوز
آرام نمی شود دلش از تو
[+] --------------------------------- 
[0]