دنیا غریبه ای ساکت بود
و من
اژدهای جوان افسرده ای بودم
حرف نمی زد با من دنیا
نگاه نمی کرد مرا دنیا
کاری نداشت با من دنیا
و حتی نمی گریخت
آرام
نفس می کشید در مه
و آرام
انتظار می کشید من را
قهرمانانه طوری
من
که اژدهایی جوان و افسرده بودم
و هیچ دوستی نداشتم
و قاتل ام
زیباترین سوار دنیا بود
گرسنه بودم برای خوردن دنیا
و تشنه بودم برای خون
دنیا لبخند حکیمانه می زد
و حرف نمی زد با من دنیا
[+] --------------------------------- 
[0]