و سینه های تو اما
که لاغرند
و کله اشان نارنجی است
به رنگ بنفش چشمهای من می آید
و خاک قهوه ای رنگ گیسهات
گیسهای شخم و ژولیده
به بته های دستهای من می آید
و اینهمه شعر های آشفته
که در لا به لا های تو جاریست
چشمه ی داغ زرد رنگ شاش من است
و این نوار زردرنگ گرم آرامش
که روی چشمهای صورتی رنگ من می ریزد
از کمی
بالاتر از شرمگاه تو است
شاش تو
در مسیر
علفهای قهوه ای رنگ درکنار شرمگاه را
خیس می کند
توی چاله هام دور می زند
و شیرهای نر را
راغب می کند به خوردن گوزنهای ارغوانی تشنه
باور نمی کنی
ولی
عاشق که می شود آدم
رنگ عوض می کند دنیا
و کلاغ های سرخ رنگ آسمان هم
به اندازه ی شرمگاه سرد و غمگین تو زیباست
[+] --------------------------------- 
[0]