حالا که مرده ام
باید
همین الانا
حالا که شب فلوت آرام می زند
با سکوت
من
با زبان بیل گنه کارم
شت مشت
حرف های مانده مان را
بریزم بر تان
پاکت کنم از هستی
برهنه دفنت کنم
با چشمهای همیشه اشک آلود
سینه های افتاده از دو سوی
و لبخندی که
از نبودن من راضی است
حالا که مرده ام
حالا که
رفته ای
[+] --------------------------------- 
[0]